گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
قیصر و مسیح
فصل هفدهم
.IV - لباس


اگر بتوان با دیدن چند صد مجسمه حکمی کرد، مردان رومی زمان نرون از مردان اوایل جمهوری فربه تر و در اندام و گونه ها نرمتر بودند. در ابتدا، سلطه بر جهان ایشان را فطرتاً سخت و مقاوم و وحشت انگیز ساخته بود، نه دوست داشتنی؛ اما غذا و شراب و بیماری بسیاری را به صورتی درآورده بود که اگر امثال سکیپیو آن را می دیدند، فریاد برمی آوردند. هنوز هم ریش خود را می تراشیدند، یا معمولتر آن بود که آرایشگری ریش ایشان را می تراشید. نخستین روز که جوانی ریش خود را می تراشید برایش عیدی بود؛ غالباً بروت بکر خود را پرهیزگارانه به خدایی تقدیم می داشت. مردم عادی روم همچنان سنت جمهوری را ادامه می دادند و موی سر خود را کوتاه می زدند تا حدی که نزدیک تراشیدن بود، اما عدة روزافزونی از افراد جلف دستور می دادند که موی سرشان را مصنوعاً مجعد کنند. مارکوس آنتونیوس و دومیتیانوس نیز به همین صورت جلوه گر می شوند. بسیاری از مردان موی عاریه بر سر داشتند، و برخی دستور می دادند تا شکل مو را بر فرق سرشان نقاشی کنند. تمامی طبقات، چه در خانه ها و چه در خارج خانه، در این هنگام قبا یا پیراهن ساده در بر می کردند. توگا فقط در موارد رسمی پوشیده می شد. موکلان در مراسم پذیرایی و پاتریسینها در سنا یا در وقت تماشای ورزشهای رزمی آن را می پوشیدند. قیصر ردایی ارغوانی به نشانة مقام خود در بر می کرد، و بسیاری از رجال از او تقلید کردند؛ اما اندکی بعد لباس ارغوانی از لوازم خاص امپراطوران شد. از این شلوارهای مزاحم کسی در بر نمی کرد، تکمه ای که بسته نشود نبود، و کسی جوراب ساقه بلند که پایین بیفتد برپا نمی کرد. اما در قرن دوم مردان رفته رفته ساق پا را با «مچ پیچ» می پوشاندند. پاپوش از کفش بی پاشنه و نعلین مانند چرمی یا چوب پنبه ای شروع می شد، که برجستگی آن میان شست و انگشت چهارم پا واقع

می شد، و به کفش پاشنه بلند تمام چرم یا چرم و پارچه می رسید که معمولا با جبه به عنوان لباس کامل پوشیده می شد.
زنان رومی دوران اول امپراطوری، آن طور که بر فرسکوها و در مجسمه ها و بر سکه ها دیده می شود، شباهت بسیار به زنان امریکایی در آغاز قرن بیستم داشته اند ـ جز آنکه آنان همگی موخرمایی بودند، اندام نسبتاً لاغری داشتند، و لباسشان موجب می شد که رفتار و اطوارشان لطفی گیرنده داشته باشد. آن زنان ارزش آفتاب و ورزش و هوای آزاد را می دانستند؛ برخی هالتر می گرفتند، بعضی با جد و جهد شنا می کردند، و گروهی روش غذایی خاصی داشتند؛ دیگران با بند پستانهای خود را می بستند. زنها معمولا موها را به عقب شانه می کردند و پشت گردن «گوجه فرنگی» می زدند. اکثر آن را در تور می بستند و با نوار یا بند بالای سر گره می زدند. رسمهای بعدی از زنان آرایش موی بیشتر و بلندتری می خواست؛ موها را بلند می آراستند و با سیم نگاه می داشتند و با موی بور عاریه، که از دختران گرمانیایی خریده و به روم نقل می شد، تزیین می کردند. زنی که مبادی رسوم بود ممکن بود چندین ساعت چند کنیز و غلام را وادار به آراستن و پیراستن ناخنها و آرایش موی خود کند.
وسایل آرایش مانند زمان ما متنوع بود. یوونالیس «زیباسازی» را به عنوان یکی از مهمترین فنون زمان خود وصف می کند؛ پزشکان، ملکه ها، و شاعران مجلدات بسیار در آن موضوع تألیف کردند. اطاق خواب خاتون رومی کارخانة آلات آرایش بود ـ موچین، قیچی، تیغ، سوهان، ماهوت پاک کن، شانه، برس مو، تور مو، گیس عاریه، کوزه ها و شیشه های عطر، کرم، روغن، خمیر، سنگ پا، و صابون. انواع مواد مو زدا برای ازالة مو به کار می رفت، و انواع مواد دُهنی معطر برای جعد دادن و ثابت کردن مو مصرف می شد. بسیاری زنان شبها نقابی از خمیر و شیر خر به صورت می گذاشتند؛ این خمیر را پوپایا ساخته بود، و چون آن را در ترمیم رنگ ناپسند پوست مفید یافت، در تمامی مسافرتهای خود خر به دنبال می برد؛ گاه یک گله خر همراه داشت و در شیر خر استحمام می کرد. صورت خود را با رنگ سفید یا سرخ می کردند، مژگان و ابروان را سیاه می کردند و یا روی آن رنگ می گرفتند، و گاه رگهای شقیقه را با خطوط ظریف آبی تقویت می کردند. یوونالیس شکایت داشت که زن ثروتمند «بوی گند روغن پوپایا را می دهد که به لبهای شوهر بینوایش می چسبد» که هرگز روی زنش را نمی بیند. اووید این فنون را موجب گمراهی می دانست و به خانمها پند می داد که آنها را از معشوقان خود پنهان کنند ـ همه را مگر شانه زدن گیسوان که وی را سرمست می ساخت.
در این هنگام زیرپوشهای ظریف به لباسهای سادة زنانة مربوط به دوران قبل از هانیبال روم افزوده شده بود. شال روی شانه می افکندند، و نقاب رازی دل انگیز به چهره می بخشید. زمستانها خزهای نرم اندامهای ثروتمند را نوازش می داد. ابریشم چنان عادی بود که مردان نیز مانند زنان می پوشیدند. ابریشم و پارچه های کنفی را با رنگهای گران ملون می ساختند. رومیان غالباً در ازای پنج سیر کرک صوری دو رنگه هزار دناریوس می پرداختند. لباسها، پرده ها، فرشها، و روپوشها همه با قلابدوزی زر و سیم تزیین می شد. کفش زنانه را با چرم نرم یا پارچه می ساختند، و گاه با دقت تمام رو باز می دوختند؛ ممکن بود لبه های آن را طلا بگیرند و خود کفش را جواهر نشان کنند. غالباً پاشنه های بلند نقص طبیعت را تلافی می کردند.

جواهر جزء عمدة تجهیزات زنان بود. انگشتری و گوشواره، گردنبند، بازوبند، النگو، سینه ریز، و سنجاق از لوازم حیات بود. لولیا پاولینا یک بار لباسی سراپا از زمرد و مروارید پوشیده بود و قبوضی به همراه داشت که نشان می داد 000’000’40 سسترس ارزش آنهاست. پلینی بیش از صد نوع سنگ قیمتی را نام می برد که در روم معمول بود. تقلید ماهرانه از این جواهرات صنعتی پر مشغله بود. «زمرد»های شیشه ای روم از زمردهای مصنوع زمان ما بهتر بود و تا قرن نوزدهم جواهرفروشان آنها را به جای اصل می فروختند. مردان نیز، مانند زنان، به سنگهای بزرگ و انگشت نما علاقه داشتند، سناتوری بر انگشتری خود عین الشمسی داشت به درشتی یک فندق؛ آنتونیوس که از وجود آن خبر شد، دستور داد او را به نظام اجباری دعوت کنند. وی گریخت، در حالی که 000’000’2 سسترس را بر انگشت خود می برد. بی گمان جواهر در آن زمان نیز مانند بسیاری اوقات دیگر سدی در برابر تورم پول یا انقلاب بوده است. در این زمان ظروف سیمین، جز میان طبقة پایین اجتماع، میان همه مرسوم بود. تیبریوس و امپراطوران بعدی احکامی بر ضد تجمل صادر کردند، اما این احکام قابل اجرا نبود و بزودی از خاطرها رفت. تیبریوس تسلیم شد و اعتراف کرد که اسراف پاتریسینها و نوکیسه ها برای هنروران روم و شرق کار به وجود می آورد، و فرصتی می دهد که باجهای مستعمرات از پایتخت بازگردد. تیبریوس می گفت: «بدون تجمل، روم یا مستعمرات چگونه زندگی کنند؟»
لباس رومی از لباس زنان زمان ما چندان تجمل آمیزتر نبود، و به هیچ روی در طمطراق و گرانی به پای ملبوس خاوندان قرون وسطی نمی رسید. مد لباس در روم به سرعت شهرهای زمان ما تغییر نمی یافت، یک لباس خوب را ممکن بود یک عمر پوشید و باز هم از شکل نیفتاده باشد. اما، در مقایسه با موازین جمهوری، پیش از آنکه لوکولوس و پومپیوس غنایم و لذت پرستی را از شرق برای روم به ارمغان آورند، مردم طبقة بالای روم اکنون از حیث لباس ظریف، اغذیة متنوع، اثاث شکیل، و خانه های مجلل در بهشت اپیکوری می زیستند. آریستوکراتها، که از رهبری سیاسی و تقریباً از قدرت سیاسی افتاده بودند، از مجامع به کاخهای خود پناه بردند و بدون هیچ گونه اعتقادات اخلاقی، جز فلسفه، خود را به تجسس لذت و هنر زیستن سپردند.